و اما...
و اما بگم از آقا محمدمهدی که داره سه ماهه میشه.
بماند که در دوران بارداری به علت مثبت شدن، اونم از نوع کاذب آزمایش غربالگری سندرم دون چی کشیدم... میرم سراغ اصل مطلب. محمدمهدی روز اول ماه مبارک رمضان در بیمارستان بنت الهدی مشهد به دنیا اومد و ما خیلی با شکوه اومدیم خونه و وقتی دو روز و نیمش بود خیلی با شکوه رفتیم بیمارستان به علت زردی شدیدی که داشت بستریش کردیم!
بعد سه چهار روز بالاخره مرخص شد و اومدیم خونه و مجدد زردیش برگشت و دستگاه نور درمانی رو آوردیم خونه و دو سه روز هم توی خونه تحت درمان بود. و اونجا بود که فهمیدیم یه ژن مغلوب ناقلا از چندین نسل عبور کرده و در پسر طفلک من خودی نشون داده. بله گل پسر ما نباید توی عمرش لب به باقلا بزنه چون نقص آنزیم G6PDداره و من هی غصه خوردم هی غصه خوردم اما فایده نداشت. بالاخره پا شدم . راضی به رضای خدای مهربون شدم که حتما محمدمهدی رو از من بیشتر دوست داره. لیست داروهای ممنوعه رو پیدا کردم و چهارچشمی حواسم هست که واسش چیزی پیش نیاد. الانم که سه ماهه شده تازه زردیش برطرف شده. خلاصه... خیلی واسمون دعا کنین.